42
*
در
ورای همه ی
افکارم
سرد
و خاموش تو را
می جویم
من
به آیینه ی
خوشبختی ها می
نگرم
و تو
را می بینم
با
هزاران آواز
با
هزاران پرواز
با
نگاه گرمت
دل
تنهایی من
به
تپش می افتد
گرمتر
رنگین
تر
تو
صدای تپش قلبم
را می شنوی؟
آتش
لبخندت
چشمهایم
را می سوزاند
و من
اینجایم در
مسلخ تو
بی
دفاع و خاموش
شیراز
*